مینشینی در کنارم ...
عشق کوچولوی مامان توی ماه هشتم بودی و هر لحظه یه کاری انجام میدادی که کلی ذوق زدمون میکرد اولش که مرواریدات در اومدن اینقدر چیز میز میکردی تو دهنتو لثه هاتو میخاروندی که نگووو هرچی گیرت میومدو با اون دوتا دندونت گاز گازی میکردی وقتی میخندیدی دندونای نازت معلوم میشد و قیافتو صد مرتبه بامزه تر میکرد فدات شم من بعد بدون کمک تونستی بشینی بعدشم چهار دست و پا میرفتی و از مبل و وسایل میگرفتی و میخواستی خودتو بکشی بالا خلاصه که اوج شیرینیت بود اون زمان دیگه راحت مینشستی کنارمو من فقط حظ میکردم &n...
نویسنده :
مامی رهی
20:29