رهیرهی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

رهی عشق کوچولو

مینشینی در کنارم ...

عشق کوچولوی مامان توی ماه هشتم بودی و هر لحظه یه کاری انجام میدادی که کلی ذوق زدمون میکرد  اولش که مرواریدات در اومدن اینقدر چیز میز میکردی تو دهنتو لثه هاتو میخاروندی که نگووو هرچی گیرت میومدو با اون دوتا دندونت گاز گازی میکردی  وقتی میخندیدی دندونای نازت معلوم میشد و قیافتو صد مرتبه بامزه تر میکرد فدات شم من  بعد بدون کمک تونستی بشینی  بعدشم چهار دست و پا میرفتی و از مبل و وسایل میگرفتی و میخواستی خودتو بکشی بالا    خلاصه که اوج شیرینیت بود اون زمان  دیگه راحت مینشستی کنارمو من فقط حظ میکردم  &n...
19 بهمن 1393

اولین گردش بهاری

تو اردیبهشت ماه یه روز که هوا خیلی خوب بود با بابا مهدی رفتیم پارک  خیلی بهت خوش گذشت مامانم ، البته که به ما هم همینطور  حسابی بازی کردی و خندیدی  ولی کم کم هوا سرد شد و مجبور شدیم بساطمونو جمع کنیم و برگردیم  تازه اونروز برای اولین بار تونستی بدون کمک بشینی و زود نیوفتادی  اینم برای شما یه پیشرفت دیگه بود درست موقعی که باید پیش میومد  ...
2 بهمن 1393

اولین مروارید

مامان جون  روز تولد بابا مهدی بود و من شما رو بردم حمام و حسابی  ترگل ورگل شده بودی   بعدش داشتم بهت غذا میدادم که دیدم قاشقت خورد به یه چیزی و صدا داد  فهمیدم که مرواریدات در اومدن اونم چند روز مونده به 8 ماهگیت  دوتا مروارید کوچولو جیک زده بودن رو لثه های پائینت قربونت برم  یه ذوقی کردم که نگوووووو  زود گوشیرو برداشتم و به بابا مهدی خبر دادم و اونم کلی خوشحال شد و تبریک گفت  ولی دندونات تو عکس اصلا معلوم نیست آخه هنوز خیلی کوشولوئن  شبم که تولد بابا مهدی بود و مهمونی داشتیم مهمونامون برای شما هم کادو آورده بودن و کلی ذوق کردن  اینم یه عکس از نین...
2 بهمن 1393

اولین بهارعمرت

عزیز دل مامان  دیگه رسما داشتی بزرگ میشدی و جون گرفته بودی  قشنگ غلت میزدی   و بازی میکردی عاشق سیم بودی و هرجا سیم میدیدی میکردی تو دهنت  وقتی ماشین لباسشوئی روشن میکردم محو تماشاش میشدی  موقع جارو کردنم که هرجا بودی خودتو میرسوندی پیش جارو برقی  خودتو رو زمین میکشیدی  فقطم ازدست راستت کمک میگرفتی و من عاشق این حرکتت بودم  از 3 ماهگی وقتی نگهت میداشتیم روی پاهات محکم می ایستادی   وحالا که حدود 6 -7 ماهت بود دیگه باهم تاتی تاتی میکردیم  خوش اخلاق شده بودی و همش میخندیدی  همچنان نینی کچل بودی و موهات خیلی کم پشت بود  ولی خداروشکر ...
2 بهمن 1393
1